رمان تک پارتی

نیلوفر مهدیزاده · 19:48 1399/11/27

اینجا هم میدم 

از زبان نامعلوم

دیگه پنهان کاری از عشقم بس بود گوشیمو گرفتم دستم و شروع به پیام دادن کردم چه عالی انلاین بود

سلام ادرین

سلام مرینت

ادرین یه چیزی هست که باید

بهت بگم در واقع دو چیز هست

بگو میبینم

راستش من یه رازی دارم...

که میخوام فقط تو بدونی

چ...چه رازی؟ 

راستش رو بخوای هاه من...

من لیدی باگم 

چ...چی؟ شوخی خوبی

نبود

نه اصلا شوخی نیست کاملا جدی ام 

میخوای العان یه ویدئو از تبدیل بفرستم؟؟ 

ا.. اره بفرست

اینم مدرک

.... و نکته دیگه

من.. من... من

عاشقتم 

باورم نمیشه مای لیدی عاشقم 

شدهههههههههههه

ااام کت؟؟؟؟!!!!😲😲😲😳😳😳😵

اوپس

بقیه در ادامه 😏😏😏😉😉👹👹👺👺

 

کت... و...واقعا

خودتی؟؟؟؟؟؟؟؟

ببخشید مای لیدی 

ولی باید بگم اره....

عاشقتم ادریننن

منم همینطور مرینت


شب بود خوابم نمیبرد به ادرین پیام دادم بیا رو برج ایفل

تبدیل شدم و رفتم اونجا اومده بود گفتم

کت خوابم نمیبره چیکار کنمم؟؟ 

نمیدونم مای لیدی 

یه نگاه عشقولانه ای به هم کردیم و اروم لبامونو گذاشتیم رو هم لبش از ابر نرم تر بود باورم نمیشه عشقمو دارم 

فرداش تو مدرسه بودیم جلوی در ادرین بدو بدو اومد خیلی اروم گفت با اجازه تو بانوی من 

و لبشو گذاشت رو لبم 

کلویی اومد و ما رو از هم جدا کرد گفت

دوپن چنگ از ادرین فاصله بگیر

اوهوی با عشق من اینجوری صحبت نکن


کااااات سه خط اخر تیکه لو رفته از داستانمون بود 

تمومید یه رمان بهتر دارم مینویسم هر قسمت یک فصله در نتیجه طولانی بای